نظر بزرگان در باب انحرافات و اشتباهات فاحش دکتر علی شریعتی
حضرت علامه طباطبایی در پاسخ به نامه ا ی چنین نوشته اند: ما با دکتر شریعتی عداوت ذاتی نداریم، مسأله این است که در لابه لای تألیفاتشان مطالبی دیده می شود که با موازین اسلام قابل توجیه نیست. مانند اینکه می گوید: انسان خویشاوند خداست، در حالی که قرآن کریم صریحاً می فرماید: «و خرقوا له بنین و بنات بغیر علم» و می فرماید: «و جعلوا بینه و بین الجنه نسباً» عقیده ای است از عقاید بت پرستان. و می گوید خدا و طبیعت و انسان یک واحد حقیقی است که رهسپار کمال است و صریحاً در کتاب زادگاه من، معاد را انکار می کند و در وصف معراج خود می گوید: استادان مسیحی من مرا وارد بهشت کردند و در بهشت می گشتم در حالی که دستم در دست آنها بود! در صورتی که قرآن صریحاً مسیحی را کافر می داند و می فرماید کافر داخل بهشت نمی شود و نظایر این اشتباهات که زیاد هم هست».
(اسناد انقلاب اسلامی، ج 2، ص 207)
علامه طباطبایی و نپذیرفتن دکتر
روایت این داستان از آیت الله مصباح یزدی
شهید دانش آشتیانی گفتند: چطور است که با علامه طباطبایی ملاقاتی داشته باشد.
شهید دانش آشتیانی(از شهدای همراه شهید بهشتی و 72 تن)
گفتم: اگر واقعا ایشان حاضر است اشتباهاتش را بپذیرد ،خوب است. چون علامه شخصیتی جهانی و بزرگ است، برای او هیچ شکستی محسوب نمیشود که مثلا علامه طباطبایی اشتباهاتش را اصلاح کنند، پیشنهاد خوبی است.
گفت: ایشان این قول را به من داده که هر جا ،هر کس که باشد ، من حاضرم بحث کنم. شما ببینید آقای طباطبایی ایشان را می پذیرند که بیایند صحبت کنند یا خیر؟ تعبیر ایشان این بود که شما آقای طباطبایی را قانع کنید که ایشان را بپذیرند.
گفتم : من قول نمی دهم که ایشان را قانع کنم ولی تلاش خود را می کنم که آن چه به نظرم میرسد ،به عرض ایشان برسانم.
قرار شد که بنده با علامه طباطبایی صحبت کنم و نتیجه را به آقای دانش از طریق تلفن اطلاع دهم وایشان قرار بگذارند و بیایند قم و با آقای طباطبایی صحبت کنند.شب ایشان رفت تهران. ما صبح رفتیم خانه ی مرحوم علامه طباطبایی... ایشان مرحوم دانش را می شناختند.
گفتم: آقای دانش که معرف حضور شما هستند ،چنین پیشنهادی دارند و گفتند که من با او صحبت کرده ام و گفته است که من حاضرم با هر کسی بحث کنم . حالا حضرت عالی اجازه بدهید بیاید و نزد شما و اشتباهاتش را برای او توضیح بدهید.پذیرفتن اشتباهاتش از مثل شما برای او عار نیست.
ایشان فرمودند: تابستان گذشته که من مشهد بودم ،بعضی از دوستان ایشان ،می خواستند او را بیاورند نزد من که بااو صحبت کنم و من ایشان را نصیحت کنم و تذکراتی به او بدهم ،من فکر کردم که هیچ فایده ای ندارد. چون ایشان اگر بخواهد شریعتی باشد ،دست از افکارش بر نمی دارد و اگر بخواهد دست از افکارش بر دارد ، دیگر شریعتی نیست. او آدمی نیست که دست از افکارش بردارد. من مطمئن هستم که دست از افکارش بر نمی دارد و بنابراین از این ملاقات سوء استفاده خواهد کرد . من که همه جا نیستم که بگویم چه بود و چه شد ،منعکس می شود که رفت و فلانی و هم نتوانست قانعش کند و نتیجه ی مثبتی ندارد.
باز من اصرار کردم که آقا احتمال نمی دهید که لااقل اشتباهاتش کمتر شود و جلوی مفاسد بزرگ تر گرفته شود. آنچه را که گفته و روی آن پافشاری کرده ،گذشته.به فرمایش شما بعید است که از حرف های گذشته اش دست بر دارد ،اما آیا احتمال نمی دهید که بیاید و نزد شما و کمتر در آینده افساد کند؟
باز ایشان تأملی کردند و گفتند: حتی این احتمال هم وجود ندارد.
خیلی قاطع که ملاقات با او فایده ای نخواهد داشت ،حتی احتمال ضرر هم دارد.
ما آخرین تیرمان را زدیم و گفتیم که آقا بنا را بگذارید بر استخاره ،اگر استخاره خوب است ،اجازه بدهید یک جلسه بیاید نزد شما ،شاید این جلسه برای اسلام و مسلمین فایده ای داشته باشد .دفع ضرری بشود.
گفتند: خوب استخاره کنید.
ما قرآن آوردیم و دادیم خدمت ایشان و گفتیم خودتان استخاره کنید. یادم نیست من استخاره کردم یا ایشان .به هر حال آیه ای آمد و کلمه ای در آن بود که مرحوم علامه گفتند: این هم استخاره!
دیگر دهان ما بسته شد ،خداحافظی کردیم و آمدیم بیرون و با آقای دانش تلفنی تماس گرفتیم و گفتیم جریان این طوری شد.ایشان هم ناراحت شدند.
گفت:هیچ راهی ندارد که ایشان را راضی کنیم؟
گفتم: تا آن جا که میشد ، من اصرار کردم ،اما ایشان نپذیرفت.
هفته نامه «پنجره» در شماره اخیر خود سند منتشر نشدهای درباره نظر علامه طباطبایی در مورد نوشتههای دکتر شریعتی منتشر نموده است :
حضرت آیت ا... علامه حاج سید محمدحسین طباطبایی(دام ظله)
با تقدیم سلام مفتخراً و محترماً به عرض آنحضرت میرساند. اخیرا در تهران شایع کردهاند نعوذ با... حضرتعالی نوشتههای علی شریعتی را تأیید کرده و فرمودهاید کوچکترین ایرادی در آن دیده نمیشود. استدعا دارم بذل توجهی فرموده برای روشن شدن حقایق و نجات عدهای از ضلالت نوشتهای مرقوم بفرمایید.
حاج حسین...
بسمه تعالی
اینجانب نوشتههای دکتر شریعتی را هرگز تصدیق نکرده و چنین سخنی به احدی نگفتهام، نوع مطالب ایشان اشتباه و طبق مدارک دینی اسلامی غیرقابلقبول میباشد.
نهضت امام خمینی-ج۳-ص۳۷۵
شهید آیت الله مطهری در ابتدای نقدهای کوتاهی که بر جزوه اسلام شناسی دکتر شریعتی نوشته، در رابطه با غالب آثار دکتر چنین یادآور می شود:
«این جزوه مانند غالب نوشته های نویسنده، از نظر ادبی و هنری، اعلی و از نظر علمی، متوسط است و از نظر فلسفی، کمتر از متوسط و از نظر دینی و اسلامی، صفر است».
استاد مطهری و روشنفکران-ص ۳۴
شهید مطهری در یادداشت هایی که بر کتاب اسلام شناسی دکتر شریعتی نگاشته است چنین می نویسد :
« نویسنده «جزوه» نظر به غرور بی حد و نهایتش –همان طور که خاصیت هر مغروری است- عقده ندانستن علوم اسلامی از فلسفه، کلام، فقه، عرفان و غیره دارد و با دو نمود روانی، عقده خود را اشکار می کند؛ یکی آنکه هی مرتب اسما و عناوین را از قبیل مشبّهه، مجسّمه، وحدت وجود، کثرت وجود، حلولیّه، غنوصیّه، انوار اسفهبدیّه، و غیره تکرار می کند به علامت اینکه ما هم اهل بخیّه ایم و از طرف دیگر به شدت آن را نفی می کند و بی ارزش می خواند، در صورتی که اگر دچار چنین غرور و خودبزرگ بینی نبود، مانند هر جاهل بی خبر دیگر، نه مدعی می شد و نه انکار می کرد. ایشان برای اینکه بچه ها باور کنند که ایشان هم اهل بخیّه اند و همه را می دانند، سرفصل ها و رشته ها و فرقه ها را نام می برند برای آنکه خدای ناخواسته کسی توقع زیادتری نداشته باشد و کتابی را جلوی ایشان نگذارد که بسم الله این نیم صفحه را از فلان کتاب معنی بفرمایید، می فرمایند ولی همه این ها حالات واهی است و یک ذره معنا ندارد، نه این که معنا دارد و من نمی فهمم».
استاد مطهری و روشنفکران، ص42
استاد مطهری در نامه خود به حضرت امام (ره) نوشت:
«کوچکترین گناه این مرد، بد نام کردن روحانیت است. او همکاری روحانیت با دستگاه های ظلم و زور علیه توده مردم را به صورت یک اصل کلی اجتماعی درآورد ... مثلث معروف مارکس که دین و دولت و سرمایه، سه عامل همکار بر ضد خلق اند و سه عامل از خود بیگانگی بشرند را به صد زبان پیاده کرد؛ منتها به جای دین، روحانیت را گذاشت، نتیجه اش این شد که جوان امروز به اهل علم، به چشم بدتری از افسران امنیتی نگاه می کند».
پسر حضرت علامه آیت الله شهید مطهری (دکتر علی مطهری) می گوید: روزی در منزل از پدرم پرسیدم نظر امام خمینی در مورد دکتر شریعتی چیست ؟ فرمودند : نظر امام از نظر من تند تر است .
(سیری در زندگانی شهید مطهری، ص 230)
از ویژگی های حضرت امام این بود که به عنوان رهبر مبارز می بایست همه نیروهایی که به نحوی می توانستند در ساقط کردن رژیم گذشته نقشی داشته باشند را به کار بگیرند و نگذارند از این جهت اختلافی بوجود بیاید و هر نوع حرکت دیگری که با این هدف سازگار نبود، آن را تأیید نمی کردند. در آن وقت، تمام توجه ایشان متمرکز در این جهت بود. با این که گهگاهی از طرف مرحوم مطهری یا به وسیله نامه یا حضوراً مطالبی بیان شده بود، اما ایشان عملاً در سطح جامعه چیزی ابراز نمی کردند.
بله ! شنیدم (حضرت امام) نامه ای به آقای مطهری نوشته بودند که شخص معهود را که شریعتی باشد یا اصلاحش کنید یا بیرونش. ولی صلاح نمی دانستند خودشان در سطح عموم چیزی را مطرح کنند که باعث کندی حرکت مبارزه شود، چون شاید اکثر کسانی که در مبارزه شرکت داشتند به نحوی متأثر از افکار شریعتی بودند و اگر می خواستند کلیه اینها را کنار بزنند، علی می ماند و حوضش.
متأسفانه بعد از انقلاب هم با اینکه مطالب نسبتاً صریحی از حضرت امام شنیده شد، باز هم کسانی بر مشی خودشان باقی ماندند و هنوز هم در دستگاه های عالی کشور کسانی هستند که این افکار را دارند و تأیید می کنند.
قبل از پیروزی انقلاب، حضرت امام مطرح شدن مسئله ای غیر از رژیم را صلاح نمی دانستند و نهایت چیزی که انجام دادند، یک چیز کلی بود که نیروهای غیر اسلامی در بین مسلمین نفوذ نکنند، ولی شواهد و فرمایشات خصوصی که از ایشان شنیده شده بود، دالّ بر این بود که اگر اصل مبارزه مطرح نبود و اینکه باید تمام افکار در همین مسیر متمرکز بشود، ایشان خیلی چیزها را می فرمود ند . شواهدی بود که دلالت بر این مطلب می کرد.
یکی از کسانی که به این مسأله توجه پیدا کرده بود، مرحوم حاج آقا مصطفی بود که شدیداً با این حرکت، یعنی رواج افکار شریعتی مخالف بود و مطالبی نقل شده که داعی ندارم نقل بکنم. کسانی که با ایشان ارتباط نزدیک داشتند، هنوز هستند و می شود از این ها سوال کرد که خط و مشی ایشان چه طور بود؟ چگونه برخورد می کرد و چه چیزهایی درباره شریعتی فرموده بود؟ آنچه از خود امام در این زمینه ها نقل شده، دو نکته است که به آن اشاره می کنم :
سندی موجود است که هر شخص بی طرف و بی غرضی اگر دقت کند، آنچه باید بفهمد را خواهد فهمید. آن سند درباره مرگ شریعتی است که عده ای از دانشجویان مقیم اروپا و امریکا مرگ شریعتی را به حضرت امام تسلیت گفته بودند، ایشان با اینکه مقید بودند به هر نامه ی ولو کوچکی جواب بدهند، جواب این را ندادند. بالاخره چند نفر به نمایندگی آنها به سرکردگی دکتر ابراهیم یزدی از امریکا به عراق می روند و 10 تا 12 روز در نجف می مانند و خیلی اصرار که یک جوابی باید به این دانشجویان بدهید و الّا اینها اصلا از انقلاب و اسلام منزجر می شوند و می گویند یعنی چه که ما تسلیت گفتیم و آنها جوابی به ما ندادند؛ اما امام زیر بار نمی رفتند و بالاخره با فشارهای زیادی حاضر شدند چند کلمه ای به عنوان جواب بنویسند. جوابش در اسناد هست، مضمون آن چنین است که «نامه ها و تلگرافاتی که آقایان به مناسبت فقد دکتر علی شریعتی فرستاده بودند، رسید.» بعد هم شروع کرده بودند به نصیحت کردن.
امام آن طور که این ها دلشان می خواست و شهادت، شهادت، می کردند، نفرموده بودند شریعتی شهید شده و نفرمودند که او یک شخص مبارز، متعهد و چنین و چنان بوده و حتی از این که کلمه «مرحوم» را به کار ببرند، خودداری کردند. فقط همین : «به مناسبت فقد دکتر شریعتی ...» که «فقد» با این که یک فردی مرگ کاملاً عادی داشته باشد یا یک جایی گم بشود یا به حق یا باطل کشته بشود، با همه چیز سازگار است. این کلمه هیچ دلالتی به این که ایشان تأثّری از این جریان دارند و گمشده و یا ناراحتی دارند، هیچ چیز از این فهمیده نمی شود. ایشان حتی کلمه ی احترام آمیز «مرحوم» که در فرهنگ ما رایج است را نیز به کار نبردند که این موجب تأثّر بعضی ها شده بود ویکی از آقایانی که الآن حیات دارد (آقای سید حمید روحانی) رفته بود نزد امام، گفته بود : خوب بود اقلاً یک کلمه ی مرحومی شما می نوشتید، این که تأییدی نمی شود. ایشان نقل می کند که امام فرمودند: «اگر او را مسلم می دانستم، می نوشتم!» این نقلی است که آقای سید حمید روحانی می کند* و من ایشان (آقای سید حمید روحانی) را آدم راستگویی می دانم. حالا به فرض هم که این نقل قول صحیح نباشد، خود این عبارتِ نامه ی حضرت امام هم نشان می دهد که نظر ایشان چه بوده، چرا که در یک چنین موقعیتی که امام کاملاً باید از این جریان بهره برداری بکند، اگر جایی بود که رژیم متهم بشود و رژیم دستی داشته در این کار، یک اشاره ای باید داشته باشد، اقلاً بگوید مرگ مشکوک و اگر کوچکترین احترامی برای او قایل بودند، باید یک کلمه ی مرحومی به کار ببرند. هر عاقلی از این عبارت می فهمد که نظر حضرت امام چه بوده ولی متأسفانه با جار و جنجال همین را بالاترین تأیید نسبت به شریعتی تلقی کردند و تبلیغات کردند که امام، شریعتی را تأیید کردند. چند نمونه دیگر هم هست که چون نقل شخصی است و سند کتبی ندارد، نقل نمی کنم.
(سید حمید روحانی از اعضای دفتر امام خمینی در نجف و رئیس سابق مرکز اسناد انقلاب بوده است و در حال حاضر رئیس بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر است)
هنگام سرچ در گوگل به طور اتفاقی سایت مکتب وحی مربوط به فرزند دوم علامه طهرانی را دیدم که در صفحه اول سایت در قسمت تازه های پرسش و پاسخ، سوال و جوابی در مورد دکتر شریعتی وجود داشت. آن پرسش و پاسخ را در وبلاگم قرار می دهم :
http://www.maktabevahy.org/Services/Forum/Question.aspx?QuesId=2070
پرسش - انحراف دکتر علی شریعتی در انظار و کلمات بزرگان
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام فراوان. شخصی از حقیر سؤالی کردند که چرا در کتاب رساله لب لباب از شهید مرتضی مطهری اینقدر تعریف شده در حالیکه وی تقریباً حکم قتل آقای شریعتی را صادر کردند برای حقیر هم این سؤال پیش آمد که آقای شریعتی هر چقدر هم که نفس بدی داشته باشند چرا آقای مطهری باید این کار را بکنند. لطفاً این موضوع را برای حقیر و آن شخص باز کنید. آیا اصلاً این حرف صحت دارد یا نه؟ با تشکر فراوان
پاسخ
هو العلیم آقای شریعتی فردی منحرف و از موازین تشیّع به دور بود. بزرگانی همچون علامه طباطبائی و مرحوم والد و مرحوم مطهری و غیرهم حکم به انحراف ایشان داده بودند و نیز مرحوم آیه الله خمینی چنانچه در جلد سوم نهضت امام خمینی تألیف آقای حمید زیارتی (روحانی) آمده است گفته اند: من اصلاً او را مسلم نمی دانم، و در سفری که مرحوم حداد رضوان الله علیه به سوریه داشتند روزی بر سر قبر او آمدند و فرمودند: عجب ظلمتی دارد! امّا با تمام این اوصاف مرحوم مطهری هیچگاه حکم به قتل نداده اند و این مطلب افتراء به ایشان است. مرحوم والد پس از مرگ او فرمودند: شریعتی به تیر غیب به هلاکت رسید و اینکه می گویند او را سم داده اند تماماً کذب محض است چنانچه عنوان شهید بر او خلاف شرع می باشد.
حضرت آیت الله خامنه ای می فرمایند: «شریعتی را ممکن است به عنوان یک فقیه، یک متفکر بزرگ، یک بنیانگذار مترقی اندیشه اسلام معرفی بکنند! اینها البته افسانه آمیز است و چنین تعبیراتی باب مرحوم شریعتی نیست» .
روزنامه جمهوری اسلامی، 30 خرداد۶۰
آیت الله سيد رضي شيرازي
اختلافات شهيد مطهري و حسينيه ارشاد و ماجراي دكتر شريعتي به موضوع مصاحبه ما يعني بررسي هويت فرقان مرتبط است. شما از جمله علمائي بوديد كه نسبت به جريان شريعتي سكوت اختيار كرديد. علت اين رويكرد چه بود؟ در آن مقطع از تعليمات دكتر شريعتي چه تحليلي داشتيد؟
ماجراي دكتر شريعتي ماجرائي چند بعدي و چند وجهي است كه اگر به ابعاد مختلف آن نگاه نكنيم، نميتوانيم تحليل واقعبنيانهاي از آن داشته باشيم. فعاليتهاي دكتر شريعتي دو وجه بارز داشت. يكي اينكه ديني بود و ديگري اينكه ضد روحانيت بود. هر دوي اينها مورد علاقه و موافقت دستگاه بود و ميتوان گفت كه دكتر شريعتي تا مقطعي، خواسته يا ناخواسته در مسيري حركت كرد كه به نفع دستگاه تمام شد. رژيم از ديني بودن تبليغات شريعتي استقبال ميكرد، چون كمونيست شدن ايران را به نفع خود نميدانست و از نفوذ كمونيستها در دستگاههاي دولتي و نظامي كشور در دوران ملي شدن نفت، تجربه خوبي نداشت. از ضد آخوند بودن او هم خوشش ميآمد، چون دوست نداشت ديني در ايران حاكم شود كه متولي آن آخوندها باشند. اين مسئله، يك جزء متممي هم داشت و آن اينكه دستگاه بيميل نبود بين روحانيت منتقد شريعتي كه دشمن ديرين رژيم بود و شريعتي و پامنبريهايش كه به هرحال گرايشات ضد حكومتي داشتند، اختلاف و دعوا به وجود بيايد و در نهايت اين اتفاق هم افتاد.
اين چند وجهي بودن مسئله، موجب شده بود كه علما نسبت به ورود به اين قضيه، مقداري ترديد پيدا كنند. مشخص بود كه دكتر شريعتي در بعضي از موارد كه جزو مسلمات اعتقادات شيعه هست، از جمله امامت و شبهاتي كه در مورد مسئله شفاعت، ادعيه و زيارات مطرح ميكرد، انحرافاتي دارد. بعضيها بين دو مسئله خلط ميكردند. چون ايشان در بعضي از كتابهايش نسبت به اميرالمؤمنين(ع) يا امام حسين(ع) ابراز علاقه ميكرد، تصور ميكردند كه اين ابراز علاقه كافي است تا ما اعتقادات او را منطبق بر اصول قطعي و مسلم كلامي شيعه بدانيم و حال اينكه اين سخن اصلا منطقي نيست. اگر صرفاً علاقه به اميرالمؤمنين (ع) و تعريف از او ملاك باشد، جرج جرداق مسيحي هم در مورد اميرالمؤمين(ع) كتاب نوشته و از ايشان تمجيد كرده است. اشكال و انتقادات آقايان علمائي كه با دكتر شريعتي مخالف بودند اين بود كه بعضي از حرفهاي او با اصول و معارف مسلم شيعه در تضاد بود و اين نافي آن نبود كه او نسبت به بعضي از ائمه هم ابراز علاقه كند.
يكي از چهرههائي كه از مخالفين سرسخت دكتر شريعتي به شمار ميرفت، مرحوم آقاي شيخ قاسم اسلامي بود كه با شما سابقه آشنائي طولاني داشت. در مورد فكر و كارنامه تبليغي ايشان چه ديدگاه و خاطراتي داريد؟
من با آقاي اسلامي از مدرسه مروي آشنا شدم. ايشان هم درس مرحوم آقاي آملي ميآمد. خاطرم هست كه تقيد زيادي داشت كه درس هاي ايشان را بنويسد، البته تقريراتش هيچ وقت چاپ نشد. به خاطر همان وقفنامهاي كه اشاره كردم، ايشان تا سه ساعت بعد از اذان مغرب در حجرهاش ميماند و به نوشتن دروس مرحوم آقاي آملي ميپرداخت. در زمينه فلسفه و ادبيات هم اطلاعات خوبي داشت، هرچند نميدانم فلسفه را از چه كسي فرا گرفته بود. با توجه به احساس مسئوليتي كه ميكرد، در وادي منبر افتاد و چون قدرت بيان خوبي داشت؛ از وعاظ درجه اول تهران شد. بايد حق را بيان كرد و آن اينكه او درد دين داشت و واقعاً علاقمند به بسط ايمان ديني در جامعه بود و همين حساسيت به حفظ معارف اسلام موجب شد با دكتر شريعتي درگير شود و آخر هم جانش را سر همين مسئله گذاشت.
برگفته از سایتهای http://dralishariati.samenblog.com
مرجع عشق سلام الله علیه